انباشتن و بستن. بر ستور یا کشتی و مانند آن نهادن حمل را. بارگیری کردن کشتی، پر کردن آن به محمولات، نسخه ای که محدث در آن نامهای روات و اسانید کتب خویش را می نویسد. (اقرب الموارد) (المنجد) ، فهرست مکاتب و مانند آن. (المنجد)
انباشتن و بستن. بر ستور یا کشتی و مانند آن نهادن حمل را. بارگیری کردن کشتی، پر کردن آن به محمولات، نسخه ای که محدث در آن نامهای روات و اسانید کتب خویش را می نویسد. (اقرب الموارد) (المنجد) ، فهرست مکاتب و مانند آن. (المنجد)
بمسخره خرها گرفتن. گرفتن خر به بیگاری یا برای اردو. (یادداشت بخط مؤلف) : گفت خیر است بازگوی خبر گفت خرگیر می کند سلطان. انوری. ، بمشکل افتادن. به رنج افتادن. چون خر در وحل گیر کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
بمسخره خرها گرفتن. گرفتن خر به بیگاری یا برای اردو. (یادداشت بخط مؤلف) : گفت خیر است بازگوی خبر گفت خرگیر می کند سلطان. انوری. ، بمشکل افتادن. به رنج افتادن. چون خر در وحل گیر کردن. (یادداشت بخط مؤلف)